* دلنوشته های وستام *

من نیمه شبی با خواندن کتابی به آینده رفتم

* دلنوشته های وستام *

من نیمه شبی با خواندن کتابی به آینده رفتم

* دلنوشته های وستام *

اینجا سرزمین بازی با واژه هاست.
اینجا مهربانی را مهر ناهنجاری میزنند.
اینجا صفات انسانی را ریشه اش کمتر کسی میداند.

پیام های کوتاه
نویسندگان
سنگ باش
سخت باش
ولی وقتی بامنی صبور باش
من دیده نهان دارم از سوی گناه
این تویی که همگان محو تماشای تواند...
سنگ قبرم باش
لال باش
ولی وقتی با منی صبور باش
من گرانمایه سخن میگویم از سوی گناه
این تویی که همگان شر و خیرت نمیدانند....
سنگ سینه ام باش
(..........) باش
ولی وقتی با منی صبور باش
 وستام در گاهی از ارزوهایم
در تیک تیک ثانیه ها
۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۴ ، ۱۶:۲۴
وستام گودرزی

اگه برگردی............خویشتنم با دلت زنده می شود.....رنگ می گیرد

اگر برگردی.............ره عمرم نسیم زندگی میگیرد... سبز میگردد

اگهه برگردی...........نیاز از سوی نا اهلان نمی گیرم من.....

 اگه برگردی.............. زحمت از روی گرانت برنمی دارم......

اگه برگردی.... چاک میدهم سینه از درد بی عیبی....گم میشوم در تو غم های تو....

اگه برگردی....... باورش سخت است دل کندن این همه وابستگی....

سنگ سختی ام را میفشارم ..... با تو از دنیا گذر خواهم کرد....

وستام

 در گاهی از زمان

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۴ ، ۱۶:۰۷
وستام گودرزی
میشه زنده باشی و اما برای هیشکی نفس نباشی
میشه دلت گریه کنه ولی اسیر تنهایی های هیشکی نشه
اره میشه
من میگم میشه:
فقط کافیه یه شب چشماتو ببندی و به دنیا اصرار نکنی که منتظرت بمونه تا بهش برسی
من میگم میشه:
فقط کافیه بدونی تو هوای کی داری پرواز میکنی
من میگم میشه:
فقط کافیه کاری کنی بغض  کسی رو نبینی
من میگم میشه:
فقط کافیه رویای با او بودن و یا با او نبودن رو به خاک بسپاری
من میگم میشه:
فقط کافیه بذاری دنیا برات بمیره نه اینکه تو براش بمیری
وستام در گاهی از زمان
یکشنبه شب 14.7.92
۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۴ ، ۱۶:۰۱
وستام گودرزی
یادم رفته از کجای قصه ام تورا اضافه کردم ..یادم رفته کی اومدی...یادم نیست شب بود
شفق بود
فلق بود
هر چی که بود خوب یادمه که هیشکی قصه مو ورق نمیزد....
یادم نیست چند سالم بود
ولی فکر کنم خیلی بچه بودم
چون هنوز شبها >کابوس اون وقتارو میبینم.....
من از کابوس نمیترسم
اونی که باید بترسه من نیستم
....
یادم نیست من از کی مینوشتم....
فقط اینو یادم مونده کتابامو خیلی دوست داشتم... شاید من هیچوقت نویسنده نبودم....
نمیدونم.....
واقعا نمیدونم......
من مال کدوم کتابم هستم....
شاید چون تاریخی دوست دارم .... با تاریخ خو گرفته ام... 
شایدم
شایدم
یک شبه با خوندن کتابی به اینده رفتم......
ولی من اینده رو دوست ندارمممممم
چیکار کنم....
من نمیخوام فردا بشم
اینده از آن من نیست.....
من به اوراق چروکیده و خط خورده خویش خوشنودم......
با من نمی مانی.....
ای
ای
ای..
ای...
کابوس تکراری
قول میدم همه چی رو یادم بمونه.....
همه کتابامو از اول بخونم
اینقدر و انقدر بخونم که برخواب چیره بشم
فتوای حرام بودن خواب را بر خودم حلال کنم...
بیا..
بیا دیگه...
اگه بخوابم باز کابوس میبینم....
تو که نمیخوای من بترسم
وستام در گاهی از زمان
۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۴ ، ۱۴:۲۳
وستام گودرزی

به ورای آسمانم چشم دوخته ام 

در تراسی که گه گاهی خیس باران میشود

به انسوی آرزوهایم  گذر میکنم

قدمهای گرفتار ساکنان زمینم را نظاره میکنم

و چه زیباست این فقر  دلتنگی های اهل زمین

به جستن یکدیگر 

به قدم گذاشتن بر رد پای همدیگر

کودکی بر بام خنده هایش از دور پیداست

به گمانم  بزرگش قول نقلیه ای کوچک داده باشد به او

و چه زیباست این فقر دلتنگی های اهل زمین

روی  به دیده خود میگردانم

به صدای خس و خاشاک دلم خو میگیرم

مست نگاهم

خیره به دستانم

دگران را سوی زمان میپندارم

و چه زیباست این  فقر پنداشتن ره دگران

هنگ کردم

دیگه نمیتونم ادامه اش بدم

چون تیک تیکی از ثانیه های زمانم را زنگ دری لرزاند

و ترک کردم گوشه ای از جیب زمانم را

و چه زیباست این فقر گران 

تو چه دانی که گوشه به چشمان دلم بود یا که دستانم

وستام گودرزی در گاهی از زمان

برای اهل زمین

11.9.2013

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۴ ، ۱۴:۰۹
وستام گودرزی
در جایی چشم به جهان میبندم  که سزاوارم نیست....
سایه دیوار کوتاهی
که گرد و خاکش نیز پایش باشد...
نشان از اشکهای خستگی دارم ...تو نیز میدانی
دلیل هرچه زیستم را خود میدانم... ولی تو این بار هیچ نمیدانی
دلم شوری نداره از رفتن
 تنها چیزی که به دل بستم تو بودی و رنگ نگارت
ولی اینبار نترس از من
از روز رفتن
بیا اینبار گریه از سر گیر برای دلی ساده
من با من فرق معنا دارد اینبار
سلطان ایهام رنگ خشکی به کویرش داده
میدانم
که میدانی سلطانت کجا دلش شور میزد....
بیا و از رنج من درسی مگیر...
 ای دلی که آزردم .............حلالم کن
شیری که نوشیدم............حلالم کن
بیا و از رنج من هیچ سخن مگو...
یاد اتفاقی که افتاده ..فراموشش کن
یاد خنده های پیش از رفتن...فراموشش کن
میدانم
سلطان من ایهام نیست
فعل نیست
صفت نیست
شیء نیست
میدانم م مم  م م م م م ایهام من سایه ای بیش نیست
زیر سایه خویش جان خواهم داد
سایه که باران نمیدهد 
پس چتر بارانم باش هرگاه که باران دیدی...
در جایی چشم به جهان میبندم
که گاه و بیگاه فرتوت میشد دلم در او
گاه و بیگاه نفسم به تندی میرفت در او
گاه و بیگاه امانم را میبرید اشکهایم ...در او
...
...
اشکی نخواهی دید
دلی نخواهد ترسید
بعد من
قصه از نو بنویس...... ای چتر بارانم
هرگاه که باران دیدی آغوش باز کن ............
که من همین بارانم
وستام در گاهی از زمان ...برای چتر بارانش...سلطان ایهامش....بیست و چهارم اذر ماه 1392 
۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۴ ، ۱۳:۵۰
وستام گودرزی

این جان و تن خسته که در سیاهی میبینی

نشان از بی مهری رنگ سپیدم نیست

من خود رنگ باختم زین سبزی روزگار

من خود وا دادم همه سرخی دل را

من بخشیدم همه آبی ی دریایم را به نور آفتابش

تو چنان باش که گریبان زردی غروبش نشوی

من رنگ باختم در هیاهوی همین مهتاب و آفتاب

تو چنان باش که خویشتن رنگ سیاهت نبلعد سپید را

آری

 من و تو رنگ همیم

لیکن تو سیاهی را رنگ ندانستی

 و من رنگ سپیدش پیشتر بخشیدم

رنگ تو رنگ غم است

رنگ بی رنگی مباش

ای هفت رنگ زاییده مهر خدا

وستام گودرزی در گاهی از زمان

۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۴ ، ۱۳:۴۶
وستام گودرزی
اینجا سرزمین بازی با واژه هاست.
اینجا مهربانی را مهر ناهنجاری میزنند.
اینجا صفات انسانی را ریشه اش کمتر کسی میداند.
اینجا بهترین ها  اونایی هستند که بلند داد نمیزنند و لایک بیشتری میدن.
اینجا عشق را با دوبار لمس کردن صفحه نمایش، هدیه میدهند.
اینجا روزگارش غریب است و ادمهایش واقعیت دارند.
اینجا منم
اینجا تویی
اینجا ماییم که خالی هستیم از واقعیت.
اینجا ستونش آجر نیست .
اینجا بازار خرده فروش هاست، از احساس بگیر تا عشق
از دروغ تا راستی
من دروغی بیش نیستم ای سرسپرده به آرزوهایم
من مینویسم
از آنچه در درون واژه هایم میتراود.
اینجا من با دروغم پیوند برادری بسته ام
عهدی عتیق
عهدی که ریشه اش در من نیست
من سینه سوخته ام با تو
من سینه سوخته ام یا تو
 
 
خسته ام ...
وستام در گاهی از زمان
۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۴ ، ۱۳:۴۰
وستام گودرزی