* دلنوشته های وستام *

من نیمه شبی با خواندن کتابی به آینده رفتم

* دلنوشته های وستام *

من نیمه شبی با خواندن کتابی به آینده رفتم

* دلنوشته های وستام *

اینجا سرزمین بازی با واژه هاست.
اینجا مهربانی را مهر ناهنجاری میزنند.
اینجا صفات انسانی را ریشه اش کمتر کسی میداند.

پیام های کوتاه
نویسندگان

در سکوتی سرد

سه شنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۴، ۰۸:۳۹ ب.ظ

 
 با سلام و سکوتی گرم
.............
...............
..................
در سکوتی که بیشتر شبیه صدای برکه‌ای مردابی میماند
 در نقطه ای از حیاط بی سنگ فرش 
 در گاهی از ثانیه های عمرم
در سراسوی تاریکی محظ که پیشتر ان را در خواب دیده بودم
زیر اسمانی که خود برستاره هایش نامی گذاشتم و کویرش را به درختان خونه باغ پدرم نسبت میدم
 در میانه فصلی سرد به خود میبالم که : هنوز با واژه ها به نرمی سخن میگویم و ذات خویش را در پس پرده نهان نمیکنم
 زاهدان شب چهارم _ در انی از خودم
......................
وستام.24 دیماه 1391
 
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۴/۱۶
وستام گودرزی

نظرات (۲)

سلام.خیلی خوب بود.
این دلنوشته لایک طلااااااااایی داره 👌👌👍👍👏👏

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی