سایه کوچکی من
يكشنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۴، ۱۰:۳۹ ب.ظ
سایه کوچکی من هنوز رنگ روشنی دارد و تا ورای آنسوها خواهد رفت.
او تار بودن را به ارث نبرده بود.
او مزه شدن
سرد شدن
یخ شدن
محو شدن را
از افتاب
از او که میبارید رنگ روشنی را
از او که برای همه ستاره ها قصه میگفت
به ارث برد.
سایه کوچکی من در اختفای پستوی خانه ای به حراج رفت.
او خوب و بد هستی اش را میدانست.
او گرمترین
شیفته ترین
پاکترین شراب مستی را...
به افتاب زمینش به دنیای نیستی خودش هدیه داد.
کوچکی اش را با قصه ای تاریخ وار رقم میزد. تکرار
تکرار
تکرار
سایه اگر دیده به روی افتاب میگشود... ره پروانه به آتش شمع میگشود.
او که همگان در بر دیده هایش چو شمع میبود... قصه تلخ نیست شدن را به آفتاب آموخت.
...
....
.....
سایه با صدای و انگشتان وستام گودرزی در گاهی از زمان. برای افتاب می پرست زمان ....16 ادیبهشت 1392.
۹۴/۰۴/۱۴