* دلنوشته های وستام *

من نیمه شبی با خواندن کتابی به آینده رفتم

* دلنوشته های وستام *

من نیمه شبی با خواندن کتابی به آینده رفتم

* دلنوشته های وستام *

اینجا سرزمین بازی با واژه هاست.
اینجا مهربانی را مهر ناهنجاری میزنند.
اینجا صفات انسانی را ریشه اش کمتر کسی میداند.

پیام های کوتاه
نویسندگان

سایه کوچکی من

يكشنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۴، ۱۰:۳۹ ب.ظ
سایه کوچکی من هنوز رنگ روشنی دارد و تا ورای آنسوها خواهد رفت.
او تار بودن را به ارث نبرده بود.
او مزه شدن 
سرد شدن
یخ شدن
محو شدن را
از افتاب 
از او که میبارید رنگ روشنی را
از او که برای همه ستاره ها قصه میگفت
به ارث برد.
سایه کوچکی من در اختفای پستوی خانه ای به حراج رفت.
او خوب و بد هستی اش را میدانست.
او گرمترین 
شیفته ترین
پاکترین شراب مستی را...
به افتاب زمینش  به دنیای نیستی خودش  هدیه داد.
کوچکی اش را با قصه ای تاریخ وار رقم میزد. تکرار 
تکرار
تکرار
سایه اگر دیده به روی افتاب میگشود... ره پروانه به آتش شمع میگشود.
او که همگان در بر دیده هایش چو شمع میبود... قصه تلخ نیست شدن  را به آفتاب  آموخت.
...
....
.....
سایه با صدای و انگشتان وستام گودرزی در گاهی از زمان. برای افتاب می پرست زمان ....16 ادیبهشت 1392.

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۴/۱۴
وستام گودرزی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی