* دلنوشته های وستام *

من نیمه شبی با خواندن کتابی به آینده رفتم

* دلنوشته های وستام *

من نیمه شبی با خواندن کتابی به آینده رفتم

* دلنوشته های وستام *

اینجا سرزمین بازی با واژه هاست.
اینجا مهربانی را مهر ناهنجاری میزنند.
اینجا صفات انسانی را ریشه اش کمتر کسی میداند.

پیام های کوتاه
نویسندگان

نقاش

دوشنبه, ۸ تیر ۱۳۹۴، ۰۵:۲۰ ب.ظ
نقاش خوب سراغ ندارم...
 یعنی ادعا میکردن که نقاشی بلدن...
ساده اومدن
ولی گرگ بودن
دندوناشون تیز بود
زود سیاه شدن.....
دیوار دلمو خط خطی کردن و رفتن...
بی آنکه نقشی برایم نقاشی کنند
.....
....
.
و من نیز هنوز با دندانهای آسیابم لقمه میگیرم...
از خودم.... برای نقاشی که خواهد آمد...
فی البداهه...
وستام. شیراز. پنجم تیرماه 1392
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۴/۰۸
وستام گودرزی

نظرات (۱)

۰۸ تیر ۹۴ ، ۱۷:۲۲ ❤ ۞ ДtěԲéկ ۞ ❤ ...
آه ک زندگی پوشیدنی های دنیا دورنگه

یکی سفید موقعی ک میری و
مشکی وختی ک همونی ک باعث مرگت شده میپوشه..

:)
پاسخ:
من رنگ بی رنگی ام
مشکی رو سالهاست فراموش کرده ام
:(

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی