* دلنوشته های وستام *

من نیمه شبی با خواندن کتابی به آینده رفتم

* دلنوشته های وستام *

من نیمه شبی با خواندن کتابی به آینده رفتم

* دلنوشته های وستام *

اینجا سرزمین بازی با واژه هاست.
اینجا مهربانی را مهر ناهنجاری میزنند.
اینجا صفات انسانی را ریشه اش کمتر کسی میداند.

پیام های کوتاه
نویسندگان

وقتی دلم میخشکه

يكشنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۴، ۱۰:۳۵ ب.ظ
بیشتر وقتا حس هیچ کاری رو ندارم....... نه برای بودن تو..... واسه درد غربت خودم
وقتی نیستی و هست بودنت واسه آدمای اطرافت خیلی چنگ به دل نزنه ، پس یعنی بری خیلی بهتره
نمونی خیلی بهت بیشتر خوش میگذره
ما ادما زود یاد گرفتیم  زود همو سیاه کنیم. سفید کنیم. جدیدا همه رنگها رو هم  اکتشاف کردیم. نقاط ضعف و قوت همه رنگهارو بلدیم. و واسه همینه چپ و راست رنگی میشیم.
زود همدیگر رو زندانی میکنیم.. زودم آزاد ... ولی یادمون میره یه شب بازداشتی چقد سخته
تو یه پوسیدگی  دل  فکری به حال هم نمیکنیم.
.
..
...
وقتی دلم میخشکه 
...
...
..
.
اینجوری میشم. وستام گودرزی. در آنی از زمان. 17 اردیبهشت 1392
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۴/۱۴
وستام گودرزی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی