* دلنوشته های وستام *

من نیمه شبی با خواندن کتابی به آینده رفتم

* دلنوشته های وستام *

من نیمه شبی با خواندن کتابی به آینده رفتم

* دلنوشته های وستام *

اینجا سرزمین بازی با واژه هاست.
اینجا مهربانی را مهر ناهنجاری میزنند.
اینجا صفات انسانی را ریشه اش کمتر کسی میداند.

پیام های کوتاه
نویسندگان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بیهوده» ثبت شده است

تو چه فکر کرده ای؟!
خیال میکنی اگر
داد و فریاد کنی،
اخم کنی برای من،
چه اتفاقی می افتد مثلا ؟!

عشق به نفرت تبدیل میشود؟!
شعرهایم را آتش میزنم؟!
از دوست داشتنِ تو ،
دست میکشم؟!
نه عزیزم!
بیهوده چنین توقعاتی
نداشته باش از کسی که
با خیالت نفس میکشد،
پلک میزند،
قدم برمیدارد؛
و با فکرت زندگی میکند !

پس خواهش میکنم
از من نخواه فراموشت کنم؛
نخواه دست بکشم از
تکاپو برای رسیدن به تو ؛
نگو چنین احساسِ نابی را که
مالکی چون "تو" دارد، رها کنم
و همچنان به زندگی ادامه دهم؛
آن هم در دنیایی که
آدمهایش
هیچکدام شبیهت راه نمیروند !!
شبیهت حرف نمیزنند !!
این آدمها
بویِ تو را نمیدهند !
نگاهِ تو را،
صدایِ تو را،
ندارند...
واقعا ندارند عزیزِ من!!

اینکه از من بخواهی
در دنیایی خالی از تو
زندگی کنم،
درست مثل این است که
بگویی: "بمیر !"....
تو که دلت نمی آید؛
می آید ؟!

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۵ ، ۱۰:۱۱
وستام گودرزی