* دلنوشته های وستام *

من نیمه شبی با خواندن کتابی به آینده رفتم

* دلنوشته های وستام *

من نیمه شبی با خواندن کتابی به آینده رفتم

* دلنوشته های وستام *

اینجا سرزمین بازی با واژه هاست.
اینجا مهربانی را مهر ناهنجاری میزنند.
اینجا صفات انسانی را ریشه اش کمتر کسی میداند.

پیام های کوتاه
نویسندگان

فی البداهه

سه شنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۴، ۰۸:۴۶ ب.ظ
 
دل ما نهان ز دیدار یار است و تو خرقه نو اندیشی به تن ما میپوشی
یار اگر خرقه ما بدید و ندرید _ علت از بی دینی و تنگ دستی ما که نبود
 او خود همه الفاظ و صفت به من نسبت میداد
یار اگر گوشه چشم مرا میدید _ خنده به هزاران کس و ناکس میداد
ای جان از سر ما مفکن ساقی میخانه_ دل اگر باز اید سوی مسجد میرود 
رنگ بی رنگی مباش و سخن از بهر خوشحالی بنوا_ این منی که میبینی سر به جیب
مهربانی دارد
حال که سخن از رازداری قصه هایم میخانی _ پیر را گویم که گرانی به تو ارزان دارد
 بازم از خودم در گاهی از زمان( فی البداهه)
 
25 دیماه 1391
وستام گودرزی
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۴/۱۶
وستام گودرزی

نظرات (۳)

۱۹ تیر ۹۴ ، ۲۳:۴۹ مدافعان حرم
پایگاه رسمی مدافعان حرم http://www.modafeon.blog.ir
ما را با درج لینک در وبگاه خود حمایت نمائید
یاعلی
خیلی قشنگ بود...
خط اخر این دلنوشته خیلی عاااااالیه... حال که سخن از رازداری قصه هایم میخوانی _ پیر را گویم که گرانی به تو ارزان دارد

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی